کتاب صور

Sur
کد کتاب : 49572
شابک : 978-9641218852
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 364
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
قسمت هایی از کتاب صور (لذت متن)
( ابو خالد ) چشم انداخت سمت باغچه اندازه کف دست زیر درخت انجیر پیر محو ( نور ) شد که سبزی می چید و می ریخت توی سبد کوچک بافته شده از شاخه های نازک زیتون. صدا بلند کرد: باز زانو درد می گیری ها. نور کمر راست کرد: تمام شد و نشست روی تخت چوبی پایه کوتاه کنار باغچه: سفره نباید بی زینت باشد و سبزی را زیرو رو کرد: به ( عیاض ) زنگ زدی؟ ابو خالد نگفت که جواب نداده و نالید: مگر این خط و خطوط راه می دهند؟ هی می گوید تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمی باشد و از سکو پایین آمد و راه افتاد سمت نور. نور دعا کرد به جان عیاض و سراپای شوهرش را برانداز کرد. می خوای بروی نماز جمعه؟ می دانی و می پرسی؟ می ترسم... می ترسم بلایی سرت بیاید. من عمرم را کرده ام و... تا عیاض را داماد نکردی و پسر عیاض را ندیدی حق نداری حالا بغض نکن. مگر دست من است؟