اصولیون معتقد بودند برای درک صحت احکام فرعی باید مبنایی فقهی داشت و چنین احکامی را الزاما باید بر مبنای قرآن، اخبار، اجماع، عقل و اجتهاد برآورد نمود و درستی و صحت آن را با این میزان تأیید یا رد کرد، درحالیکه اخباریون مبنای استنباط و پذیرششان اخبار و احادیثی نقل شده که از ائمه شیعه بود.
اصولیون درباره اخبار و احادیث احتیاط زیادی میکردند و آن را بهآسانی نمیپذیرفتند مگر با قید تواتر. این حالت نزد اخباریون جهت عکس داشت، اعتقاد به احادیث ضعیف بهقدری از آن به بعد رایج شد که هر حدیثی هرچند ضعیف بپذیرند که نمونه زیر از آن جمله است: شیخ احمد احسائی گفته است: من قطع به احادیث دارم و از نفس حدیث برای من قطع میشود که کلام امام است و حاجت به رجال و عنوان ندارم ... مجمل در وقتی از اوقات شیخ احمد به نجف رفت شیخ محمدحسن صاحب جواهر الکلام اگرچه فن او منحصر به فقه بود لیکن در هاجر و مجادله ید طولایی داشت بهنحویکه غلبه بر او حدیث مشکل بود.
پس شیخ محمدحسن خواست که این سخن را مکشوف نکند که شیخ احمد از نفس عبارت میتواند قطع نکند که آیا این کلام، کلام امام است یا نه پس شیخ محمدحسن که حدیثی جعل کرده و کلمات مغلقه در آن مندرج ساخت که مفردات آن در نهایت رحمت اکل سن ولی مرکبات آن بیحاصل بود و آن حدیث مجعول را در کاغذی نوشت، آن ورق را کهنه کرد پس از مالیدن و بالای دوده نگاهداشتن آن را به نزد شیخ احمد برد و گفت: معنی آن چیست؟
شیخ احمد آن را گرفت و مطالعه نمود و به شیخ محمدحسن صاحب جواهر الکلام گفت: این حدیث کلام امام است. پس آن را توجیهات بسیار کرد. پس شیخ محمدحسن آن ورقه را گرفت و بیرون رفت و آن را پاره کرد ...
کتاب تاریخ جامع بهائیت