پاییز ۱۳۷۴، وقتی به استخدام رادیو درآمدم، نفس تغییر حوزه کار از بنیاد پژوهش های اسلامی به صدا و سیمای مرکز خراسان رضوی خودبه خود روحیه ام را نیز تغییر داد. دوباره ( عقل مستعار ) را به دست گرفتم. اولین سیاهه کار را، که خالی از ایراد نبود، برای مطالعه به ( سیدجواد رسولی ) مدیر وقت انتشارات آهنگ قلم، دادم. او بدون کمترین چشم داشت، با بزرگواری تمام، متن را با دقتی ستودنی خواند و ویرایش کرد. حاصل کار او مرا به بازنویسی مجدد واداشت.
همچنین وضعیی درباره نمایه، فرهنگ اعلام و ویراستاری کتاب خود این توضیحات را ارائه کرده است:
در حین بازنویسی بود که متوجه شدم صرف آوردن نمایه اشخاص در پایان کتاب، در صورتی که خواننده نیاز به کسب آگاهی مختصری از شرح حال برخی شخصیت های بزرگ نامبرده در متن داشته باشد، از مطالعه و تحقیق کفایت نمی کند. از سوی دیگر، کاملا مشخص بود که بدون آوردن آنها، یعنی بیان مختصری از شرح حال ها، نیز متن یک چیز کم دارد. این خلأ و مشکل را با مهندس ( محمدتقی پاینده ) ارزیاب ارشد رادیو، در میان گذاشتم. او گفت: تنها راه چاره این است که، علاوه بر نمایه اشخاص، یک بخش دیگر به متن اضافه شود با عنوان فرهنگ اعلام اشخاص. دیدم درست میگوید.
فرهنگ اعلام اشخاص می تواند این خلأ را پر کند. با اینکه می دانستم این کار خلاف قاعده کتابنویسی است، قبول کردم. او نیز، بدون اینکه از وی خواسته باشم، با گشاده رویی تمام، پیشنهاد داد حاضر است زحمات فراهم آوردن این اعلام را، که اکنون ضمیمه متن است، عهده دار شود. من سکوت کردم و او بلافاصله دست به کار شد. پس از اتمام کار، استاد ارجمندم، جناب آقای ( محمدجواد کامیابی آبکوه ) ویراستار وقت انتشارات علمی فرهنگی، از راه رسید و پیشنهاد داد که دوست دارد متن را ویرایش حرفه ای کند. و اینچنین بود که، به کمک خدا و دوستان، این کتاب به خوانش و ویرایش حرفه ای و نهایی رسید. اکنون که این سطور را می نویسم چهره درخشان شهید سیدمرتضی آوینی، با همان تبسم شیرین، جلوی چشمم هست و...