از من اگر عبوری بود، نوری بود؛ ضرری اگر بود، ضروری بود. و ضروری، ابتدای عبور بود. عبور، تبلور هیچ است که حالا همه چیز در هیچ چیز است،
از دایره به دایره التجا بردن است. و در دایره، بردن و آوردن یکی ست و نامه و پیک، یکی. راندم که رانده باشمت و بایستم خداوار به تماشات؛ و تو حق به جانب که می روی، از جانب حق می روی! حق منم که ابلیس و خداتم. دایره تم.