قسمت هایی از کتاب ما اسب ها را خسته کردیم (لذت متن)
- توی راهرو، تونل یا هر چیز دیگری که اسمش را (ام آر آی) گذاشته اند، دراز کشیده ام. سام از پله ها بالا نمی رود؛ هر بیست و سه تا را له کوب می کند. با عصبانیت وارد خانه می شود و در را توی صورتم می کوبد. انگار نه انگار پشت سرش هستم. دستم را عمود می کنم ودر را نگه می دارم و...