کتاب فانوس بندری

Fanoos-e Bandari
کد کتاب : 54536
شابک : 978-6008320449
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 50
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 1 خرداد
دسته بندی های کتاب فانوس بندری
قسمت هایی از کتاب فانوس بندری (لذت متن)
خودم دیدم. توی آن ظلمات صدای دمپایی ام هم بود که من نترسم. کشیده می شد روی زمین خاکی خاک خورده. صدای جیر جیرک هم بود. صدا کردنش را می شمردم. همین طور داشتم می رفتم و ترس هم با من بود، بیشتر از دمپایی و جیرجیرک. سرش را کرده بود توی تاریکی شب و ول نمی کرد. تمام افسانه ی جن نخل های شمال ده می آمد توی ذهنم و هی مرا می بردند لب گور و بر می گرداندند. هنوز به نخل اول نرسیده بودم که صدای قلیان پیچید توی نخلستان. صدا از بلندی نخل می آمد. جن دل و جرات داری بود. فردا آمدند مرا بردند خانه. خاکی و گلی افتاده بودم توی جاده ی خاکی. زن عمو این ها را گفت و من دست علی را گرفتم و با تمام ترس دستم را فشرد. علی گفت من دیگر روز هم به آن طرف ها نمی روم. بگویند یک توپ میکاسای اصل هم می دهیم من نمی آیم. شبش علی خواب جن دیده بود و خاک تو سری کرده بود. دلم می خواست قلیان کشیدن جن معتاد را ببینم. چرا آن جن قلیان می کشد؟ تنباکو را از کجا می آورد؟ یک بشکن می زند و قلیان جلویش آماده می شود. شاید جن ها هم قلیان و تنباکو فروشی دارند و یک جن دیگر هم زغال باب می فروشد. جن ها هم غمگین می شوند؟ مادر بزرگ تو چرا قلیان می کشی؟ غم دارم مادر، غم. دلم برای جن ها سوخت. حتما یکی از جن ها هم خوب شروه می خواند. فرداهای آن روز یک بار دلم خواست بروم پیش جن و بگویم چرا ناراحتی؟ اشکال ندارد. تمام آدم ها هم اینطور هستند. دلت می خواست آدم بودی؟ آن وقت باید پول تنباکو می دادی الان یک بشکن کارت را راه می اندازد. مادر بزرگ گفت جن ها هم مادر دارند، وقتی آب جوش می ریزی بگو بسم الله تا جن فاصله بگیرد...