کتاب ویزا برای حال خوب

Viza Baraye Haale Khoob
پاسپورت خوشبختی
کد کتاب : 55735
شابک : 978-6004515788
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 68
سال انتشار شمسی : 1398
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب ویزا برای حال خوب اثر فرانک کلابی

کتاب پاسپورت خوشبختی: ویزا برای حال خوب نوشته‌ی فرانک کلابی، اثری متعهّد به اخلاقیات و ارزش‌های انسانی است و به شما می‌آموزد که هنگام مواجهه با مشکلات چگونه از افکار منفی فاصله بگیرید و روحیه‌ی خود را بهبود بخشید.
باز‌ی‌های کامپیوتری را به خاطر بیاورید؛ از مراحل ساده و ابتدایی تا مراحل بسیار سخت ادامه می‌یابند و در پایان هر مرحله، باید با غول آن مرحله بازی کنید. غول‌های مراحل بازی هم متفاوت هستند. زندگی نیز مانند این بازی‌های کامپیوتر است و غول‌ها همان مشکلات هستند. برخی از این غول‌ها سریع رشد می‌کنند، به عنوان مثال می‌توان به غول فیش‌های آب و برق و گاز اشاره کرد. این غول‌ها بخش جدایی ناپذیر از زندگی هستند؛ مشکل غول‌ها نیستند بلکه کرم‌های درون شما هستند که تمام انرژی و انگیزه‌یتان را می‌گیرند. کتاب «پاسپورت خوشبختی: ویزا برای حال خوب» به این موضوع می‌پردازد و به شما راهکارهایی برای مهار این کرم‌ها ارائه می‌دهد. فراموش نکنید که منظور از کرم افکار منفی شما است و همه چیز به درون شما بازمی‌گردد.
کتاب حاضر، سومین جلد از مجموعه‌ی پاسپورت خوشبختی است و فرانک کلابی در این کتاب تلاش می‌کند تا با ارائه‌ی مثال‌های مناسب به شما بیاموزد که چگونه حال روحی خود را بهبود بخشید و از افکار منفی فاصله بگیرید. این نویسنده تلاش می‌کند در هر کدام از جلدهای این مجموعه به گوشه‌ای از هنجارها و مشکلات اجتماعی بپردازد.

کتاب ویزا برای حال خوب

دسته بندی های کتاب ویزا برای حال خوب
قسمت هایی از کتاب ویزا برای حال خوب (لذت متن)
مثل طاعون می ماند. گاهی همین طور پشت هم بد می آوریم، انگار قبیله ی بدشگون ها به ما حمله می کنند. صبح آفتاب نزده، در حال رانندگی هستید، ماشینی بوق بوق کنان بغل به بغل ماشین شما حرکت می کند. نگاهی به او می اندازید. بال بال می زند و می خواهد با اشاره چیزی به شما بفهماند. او به لاستیک ماشین شما اشاره می کند، ماشین را یک گوشه متوقف می کنید و سراغ همان محلی که راننده بال بال می زد، می روید. ای دل غافل، پنچر کردید. وسط بزرگراه، تا چشم کار می کند فقط جاده است و هوای ابری و ماشین هایی که دل شان رحم ندارد بایستند و دستی به ماشین ببرند. دست به کار می شوید و جک را بیرون می آورید و لاستیک ماشین را عوض می کنید. کم کم باران شروع می شود. یک نگاهی به آسمان می اندازید و با خدا خصوصی چند کلمه حرف ردوبدل می کنید. اما خدا توجهی به حرف شما نمی کند و باران نازل می شود. شما تند و تند پیچ ها را سفت می کنید، جک و لاستیک پنچر را می اندازید پشت صندوق و گازش را می گیرید. باران نیست که انگار آسمان را لوله کشی کرده اند. موش آب کشیده وارد شرکت می شوید. آبدارچی چایی را روی میز می گذارد و اخبار شرکت را یواشکی در چند ثانیه برای شما بازگو می کند. گاوتان در حال زاییدن است. باری که ارسال کرده بودید، به مقصد نرسیده. دیروز آخر وقت مجبور شدید با اصرار یکی از مشتری ها، باری را بدون هماهنگی، ارسال کنید. حالا شتر با بارش گم شده است. گوشی را بر می دارید، مشتری پاسخ نمی دهد. خودتان می دانید بدون هماهنگی بار را ترخیص کرده اید و حالا مسئول کل خسارت آن هم دقیقا خود شما هستید.