کلاس اول دبیرستان حمید بهمئی، در رودخانۀ کارون غرق شد. می خواست برادرش را نجات دهد که خودش هم مثل او در گل و لای کف رودخانه گیر کرد. توی کلاس برایش قرآن گذاشتند و روی صندلی اش عکس و روبان سیاه. موضوع آن قدر برای من هولناک بود که هنوز بعد از ۲۵ سال فراموش نکرده ام. یک هفته قبل از آن به من گفته بود که عاشق خواهر یکی از همکلاسی هایمان شده و قرار بود فکری برایش بکنیم، که فرصت نشد. مرگ در کارون همیشه بد است، به ویژه آنکه عاشق باشی.