کتاب حاضر دربردارندة داستانی از «جمال میرصادقی» است. میرصادقی در دورة طولانی کار نویسندگی خود، داستانهای کوتاه و بلند بسیار و بیش از ده رمان نوشته است. در این داستان نیز تلاش کرده تا با زبانی ساده و خلق شخصیتهایی ملموس، خواننده را همراه خود کند. در بخشی از داستان میخوانیم:« ... دلم گرفته بود. یاد روزهای دانشکده افتادم. چه روزهایی، پر از شور و پر از آرزو. اگر تو را یک روز نمیدیدم، چیزی را گم کرده بودم. گیج گیجی میخوردم و دنبالش میگشتم. آن روزها تکرار میشود؟».
کتاب دو چراغ آبی روشن