1. خانه
  2. /
  3. کتاب خیابان گاندی

کتاب خیابان گاندی

پیشنهاد ویژه
3.6 از 1 رأی

کتاب خیابان گاندی

Khiaban Gandhi
٪25
170000
127500
درباره ساناز سید اصفهانی
درباره ساناز سید اصفهانی
متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

از مهم ترین گفتگوهای او میتوان به آخرین گفتگو با استاد رضا کرم رضایی در دوشماره ، گفتگو با مرحوم فهمیمه ی راستکار ، گفتگو با داوود فتحعلی بیگی ، گفتگو با اصغر بیچاره ، داوود رشیدی ، جمشید مشایخی ، بهزاد فراهانی ، سیامک صفری ، چیستا یثربی ، ناهید طباطبایی ، ماهایا پطروسیان ، پری صابری ، پیام فروتن ، امیرعلی حنانه ، فرهاد فخرالدینی ، کاوه باغچه بان ،  فرهاد آئیش ، مریم معترف ، احمد ساعتچیان و . . . همچنین میتوان به گزارش گمان شکن خانه ی پدری صادق هدایت اشاره کرد . ساناز سیداصفهانی برای اولین بار در مورد شخصیت هنری سیروس حدادی نوازنده ی چیره دست فلوت ارکستر سمفونیک با دختر ایشان گفتگویی انجام داد و در رابطه با وضعیت ارکستر سفونیک گفتگویی با استاد محسن افتاده انجام داده است .
دسته بندی های کتاب خیابان گاندی
قسمت هایی از کتاب خیابان گاندی

باید به ایستگاه اتوبوس میرسید. تا خیابان هشتم گاندی را خودش میرفت. اصل،رسیدن به میدان ونک بود. اتوبوس سر موقع میرسید. راننده ی اتوبوس پیرمرد خوابالودی بود که همیشه با خودش نخودچی کشمش داشت و به همه ی مسافران از سه قلوهایش میگفت. در این ده سال سه قلو ها بزرگ شده بودند و خرج شان هم با قد و قامتشان بالا رفته بود. دم ایستگاه اتوبوس ایستاده بود. برف روی سر کم مویش میریخت. برف اریب وار با وقار. کاش کلاهش را آورده بود! صدای اتوبوس از خودش زودتر میرسید. ترمزش و خرخر موتورش مثل کشتی غول آسایی بود که میخواهد دریا را در هم بریزد و سینه خیز و با عجله تا مقصدی نامعلوم از خودش جلو بزند. مثل ثانیه که انگار همیشه با چیزی نامعلوم قرار دارد و سر فرار به دور زدن دارد و دارد چیزی را دور میزند از چیزی میگریزد و میدود. یکسان. هموار. همیشه. تیک تیک. ثانیه. فکر کرد پیچ و مهره های این اتوبوس هم مثل فنر تخت خوابش تعمیر لازم دارند. شاید اگر امشب به خانه برود تشک را بردارد و روغن به فنرهای تخت بزند خوب میشود، یک کار نو میکند، یک فرسودگی را مرهم مینهد، یک صدای عادت را خفه میکند. از دور اتوبوس را دید که می آید. مثل ورود نعش کشی بی جنازه، وسط خیابانی بی آدم و خاموش.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب خیابان گاندی" ثبت می‌کند