راوی این کتاب اول شخص مفرد است و در حال روایت داستان هایی از دوران کودکی خود در خانه ی بزرگ مادربزرگش (خانجون) در شمرون است. فضای داستان بیان کننده ی حال و هوای تهران قدیم است و نویسنده با به کار گیری صنعت تشبیه توانسته است احساس واقعی اش را به خواننده القا کند. ...خانه ی خانجون خانه ی بسیار بزرگی ست که تقریبا همیشه همه ی خانواده در آن جمع می شوند... البته خیلی از باور های خانجون هم در جمع شدن کل افراد خانواده نقش خیلی مهمی داشته است.
در بخشی از کتاب آمده است:
" جونم براتون بگه که همون خدا هم عالم بود که گفت و نقل مطبخ و سر به سر گذاشتن با شیرین و دختردایی که کمزبونتر و فرزتر از خواهرم بود، شیرینترین روزای زندگی ما و خانجونم بود. اصلا برای ما که گنج مدام و گل بیخار بود اون روزها، که یاد آوردنش، برامون از شیرینی پیشکشی خوشطعمتره، وقتی که تو روزای سخت، با خندهی کنج لب به هم نهیب میزنیم که: «بچه! جوجهی مرغ چاقکننده و صافکنندهی رنگ رخساره. با ماست نخور که سردیات میکنه، باقلوا لازم میشی، آره یاد خانجون بهخیر.»"