اسم من “گودون” است. از وقتی برادر کوچکم گاستون به دنیا آمده، مامانم بی هوش و حواس شده. از صبح تا شب به گهواره ی گاستون چسبیده و مرتب می گوید: “ناز، ناز، خشگل من، ناچ، ناچ، پیشت…” می ترسم با این کارها، گاستون را خل و چل کند… برای همین تصمیم گرفتم خودم برای گاستون کاری بکنم! “عزیرم، خواهر بزرگترت فوق العاده است و می خواهد چیزهای مهمی در زندگی به تو یاد بدهد.”