به شازده پسر قرتی معاویه که برای یلّلی تلّلی به منطقۀ خوش آب وهوای حوران در اطراف دمشق رفته بود خبردادن اگه پیالۀ شراب به دست داری زمین بگذار و خیلی زود خودت رو به کاخ سبز برسون که بابات داره نفس های آخرش رو می کشه! یزید که پی هرزگی رفته بود وقتی خبر بدحالی معاویه به گوشش رسید به جای اینکه خودش رو جلدی برسونه، سلانه سلانه به طرف دمشق راه افتاد. معاویه که فرزند سر به هوای خودش رو بهتر از هرکس دیگه ای می شناخت، واهمه داشت که نکنه پسرک بازیگوش دیر برسه و اجل، مهلتش نده تا وصیتش رو بهش بگه. برای همین ضحّاک، فرماندۀ محافظ های قصر رو صدا زد تا به اون وصیت کنه! ضحّاک جلو اومد و بعد از ادای احترام، خم شد و گوشش رو چسبوند به دهان معاویه تا ببینه خلیفۀ رو به موت، چه وصیتی می خواد بکنه! در همین گیرودار، شیپورچی قصر به محض دیدن موکب همایونی ولیعهد توی نقاره دمید و اومدن یزید رو اعلام کرد. جارچی ویژۀ کاخ هم با شنیدن آهنگ مخصوص ورود ولیعهد، سرش رو به داخل تالار چرخوند و با صدای کش دار و بلندی گفت: جناب ولیعهد وارد می شوند!
عالی و بینظیر دوبار خواندهام.
کتابی خواندنی با لحنی شیوا و روان.
کتاب بسیار افتضاحی هست موندم چجوری مجوز گرفته
کتاب را نخواندم! بازش کردم، دیدم تمام کتاب محاوره است، بستم! آخر کتاب، با موضوع حادثه کربلا، با برچسب "پژوهشی"، با این همه متن و جلد خفن و تبلیغ و قیمت بالا... آن وقت محاوره؟! خدایا! کم پیش آمده از خریدن کتابی پشیمان شوم، طوری که حتی ندانم چه کارش کنم! ولی این یکی واقعا روی دستم مانده! :(((
سلام اشتباه بزرگی میکنی و از دستت میرود.
تقریبا بینظیر بود.
نخوانی از دستت رفته.... خوددانی
سلام من از شما میخرمش به من اس ام اس بدید هماهنگ شیم ۰۹۱۲۶۱۱۱۰۲۳
کتابی بینظیر است و ارزش بارها خواندن را دارد، اصلا آدم از خواندنش سیر نمیشود. پشت جلد نوشته به قلم محاوره، شما که سبک محاوره را دوست نداشتید نمیخریدید! که البته یکی از جذابیتهای کتاب قلم فوقالعاده زیبای آن است.
خوندمش. بینظیر بود. اصلا چنین کتابی ندیده بودم
کتاب فوق العده ای است
واقعاااا عالیه