شهری که دیگر شهر نبود داستان دو طایفه مزخرف و بی ریخت را به تصویر می کشد، دو طایفه که با کارهای بی خودشان و چشم و هم چشمی های مسخره شان دمار از طبیعت دو روبرشان در آورده اند و شهرشان را به طور کلی به نابودی کشیده اند؛ اما حالا کله کفگیری ها و چشماغی ها تصمیم گرفتند با هم دیگر برای آشتی با طبیعت کاری کنند، البته اگر این کارشان هم مثل کارهای دیگرشان نباشد…
کتاب شهری که دیگر شهر نبود