در «گذر از دژ» بعد از به دنیا آمدن «علی»، پدر و مادرش برای زنده ماندن او و در امان بودن از بیماریهایی چون آبله، برای او نذر کردند و او توانست دوران کودکی را بدون هیچ خطری طی کند. با بزرگتر شدن علی، کمکم بار زحمت پدر کمتر میشد و او بیشتر کارها را انجام میداد. تا این که علی در نوجوانی بعد از رفتن به یزد و اطلاع از برخی فعالیتهای از دوستانش علیه رژیم شاهنشاهی تصمیم گرفت به جمع آنها بپیوندد و در این حرکت عظیم سهمی داشته باشد. این تصمیم سرنوشت وی را تغییر داد. مجموعة حاضر حاوی دو داستان کوتاه تحت عنوان «گذر از دژ» و «مسافر آخرین روز» است.
کتاب در باد آمد، در باران رفت