هیچ نامی به تو نیامد... جز عشق حضور نام تو گونه را سرخ می کند و روان را سبز تو بهار در گذری میان انجمادها و بوران ها سپاهی از شقایق ها و شمشادها آغوشی گشوده از روزهایی که گل می دادند و ما گم در شاخه های خود بودیم. هیچ نامی به تو نیامد،... جز عشق آه...روزهای رفته ی سوگوار چه ترانه ها پشت آن بهانه بود... چه دیوارها! تا نبینم اش هیچ نامی مرا نفرسود... جز عشق
زنده باشی بزرگ مرد