رویا زنی است که همسرش را از دست داده و یگانه دخترش ازدواج کرده، او اکنون تنها زندگی می کند. به تازگی خانواده ای به همسایگی اش آمده اند، این را وقتی متوجه می شود که دختری در آستانه جوانی با ظاهری آشفته در خانه می آید و از او درخواست می کند شب را پیش آن ها یعنی خودش و خواهر و برادر کوچکترش بگذراند، زن می پذیرد شب را با نگین، نکیسا و نیما سپری کند و با دیدن خانه ی بهم ریخته متوجه می شود آن ها تازه اسباب کشی کرده اند و هیچ چیز هنوز سرجای خودش نیست. خانه با کمک رویا خانه می شود و ارتباطی میان او و نگین شکل می گیرد. هنگامی که نگین متوجه می شود قرار است مادربزرگش آن ها را به جیرفت ببرد و باید دور از پدرشان زندگی کنند، آشفته از این مسئله به در خانه رویا می آید و این گونه باب آشنایی بیشتر باز می شود.
کتاب رویای زندگی من