به نظرم کتاب ها و اندیشه هایی که ما را با قلمرو پیچیده حیات زیستی مان آشنا می کنند و تأثیرات بدن را بر ذهن و روان ما بررسی می کنند گاه در معرض این آسیب اند که با عجله، گونه ای خاص از بینش و معرفت را به جای تمام معرفت بنشانند. ما دانسته ایم که ژنتیک ما و هورمون های ما چه نقش تعیین کننده ای در خلق و خوی مان دارند. این چیزی است که یک زیست شناس می تواند به ما نشان دهد و ما باید متواضعانه و صمیمانه از او تشکر کنیم و افزون بر این بکوشیم نظام های تعلیم و تربیت و نیز نظام های پاداش و جزای خود را براساس این آگاهی بهبود بخشیم و داوری های خود را حتی در زندگی روزمره تعدیل و تلطیف کنیم. اما از این مقدمات علمی به ناگهان جهش کردن و پرتاب شدن به این باور که انسان کاملا فاقد اراده بوده و یکسره دست و پا بسته هورمون ها یا ژنتیک خویش است نتیجه ای فلسفی و متافیزیکی است که حدس می زنم در نقد فیلسوفانه تاب مقاومت نیابد.