خانم جوانی از واشنگتن با من تماس گرفت و درخواست مشاوره کرد. او در شغلش با مشکلی مواجه شده بود که روحیاتش را کاملا به هم ریخته بود. سرپرستش از او درخواست کاری را کرده بود که کاملا با آن مشکل داشت. سرپرست از او خواسته بود تا بیانیه ای با زبان و لحنی غیرمحترمانه و ناکارآمد به نام خودش منتشر کند. گفتم: «این بیانیه را ننویس. به هیچ عنوان این کار را نکن.» گفت: «بعید می دانم بتوانم خواسته اش را رد کنم.» او می ترسید در صورت عدم اطاعت از سرپرست اخراج شود، زیرا اقتدار لازم برای نه گفتن را نداشت. گفت: «من دانا پرینو نیستم.» پرسیدم: «خب، فکر می کنی من چگونه دانا پرینو شدم؟» حین کار، بارها پیش آمده که با چنین مشکلی مواجه شوم. من آن احساس ترس و نگرانی درونی را که گویی در تله یا باتلاق گیر افتاده اید، به خوبی می شناسم (درصورتی که اصلا جایی گرفتار نشده اید). پیشنهاد کردم متن را با زبان خودش بازنویسی کند؛ زیرا اگر قرار بود نام خودش روی آن درج شود، باید از این فرصت به نفع خود استفاده می کرد. توجه کنید، او نگران بود مبادا شغلش را از دست بدهد یا کنار گذاشته شود و یا حتی به برنامه های شغلی اش لطمه وارد شود، اما من چشم انداز دیگری داشتم: اگر هوای خودت را نداشته باشی و کارت را درست انجام ندهی، این اتفاق به مرور اعتماد به نفست را خدشه دار کرده و ممکن است در بلندمدت به طرق مختلف به حرفه ات آسیب برساند. به او گفتم که صداقت با خود، ارزشمندترین دارایی اوست و باید به شدت از آن محافظت کند و پیشنهاد تغییر در بیانیه با لحنی موقر و محترمانه، باعث می شود دفعات بعدی هنگام رویارویی با چالش ها قوی تر ظاهر شود. و خبر خوب این است: او بیانیه را به گونه ای بازنویسی کرد که خودش احساس آرامش کرده و رئیسش را راضی نگه دارد. یک بازی برد - برد! حالا شما نیز همین کار را انجام دهید.