در رویکرد فردمحور و غیراجتماعی حاکم بر نظام آموزشی، امر اجتماعی به امر فردی تقلیل می یابد. فرد انسانی از ماهیت اجتماعی اش تهی می شود. تصوری از خود به عنوان موجود منفک و منزوی، غیرارتباطی و غیراجتماعی شکل می گیرد که «درونی» دارد منفک از «بیرون» که می توان آن را از طریق آموزش، موضوع دستکاری و تغییر قرار داد و هر آن طور که صلاح است بازسازی کرد. مرکز ثقل نگاه این نگاه همین «تقویت درون» است. تلاش این نوشتار، برجسته کردن اختگی این نگاه است و نشان دادن سرسپردگی اش به وضع موجود، ناتوانی اش در برانگیختن افراد به فراروی از خود و عجز از دگرگون کردن وضعیت.
در نگاه مقابل، فرد و جامعه، یا درون و بیرون، تنها در حضور هم و با ارجاع به هم ممکن می شوند. درون بدون بیرون و بیرون بدون درون، یا فرد بدون جامعه و جامعه بدون فرد، بی معنا است. رفت و برگشت دائمی میان درون - بیرون و فرد۔ جامعه وجود دارد. این دو (که در واقعیت یکی اند و تنها در تحلیل جدا می شوند) مدام در یکدیگر بازتاب می یابند. در چهارچوب چنین درکی از فرد-جامعه است که می توان به نحوی موثر به دگرگونی وضعیت و فرارفتن از وضع موجود اندیشید.
کتاب زمینه مندی و زمینه زدودگی آموزش عالی