به گفته ابراهیم توفیق در میان منتقدین توافقی عام بر سر این وجود دارد که علوم اجتماعی ما کپی ناقصی است از «اصلی» که جهانی و جهانشمول فهمیده میشود، «اصلی» که همچون آئینهای «آینده» گریزناپذیر را به تصویر میکشد، و ما در مقایسه خود با آن به تشخیص آسیبشناسانه «نواقص» خود میرسیم. ما «هنوز» در وضعیت تاسیس و حتی پیشاتاسیس قرار داریم. دخالتگری و تعیین تکلیفهای حوزه سیاست برای حوزه علم، بوروکراتیسم حاکم بر آکادمی، عدم شکلگیری اجتماعات و پارادایمهای علمی، فقدان مکاتب فکری و برنامههای پژوهشی، درجا زدن در معرفتشناسی دوران سنت و چیرگی رئالیسم خام و… همگی نشانههای این عدم تاسیس هستند. به این ترتیب در اینجا نیز ما با همان گفتمان گذار و مکانیسم تعلیق روبهرو هستیم، علوم اجتماعی خود را همانگونه میخواند که جامعه مورد بررسیاش را گویا در مورد هر دو چیزی بیش از این نمیتوان گفت که در حال گذارند.
کتاب درباره نظام دانش