در کتاب «بغل» دو موجودی که به دنبال محبت هستند یکدیگر را پیدا میکنند و دوستی جدیدی را آغاز میکنند. خارپشت و لاکپشتی تنها به دنبال موجودی هستند که آنها را بغل کند اما کسی را پیدا نمیکنند و از این موضوع غمگین هستند. لاکپشت و خارپشت داستان «بغل» ناراحت و ناامید شدهاند و از هر حیوانی که در مسیرشان به او برمیخورند تقاضا میکنند که بغلشان کند اما به دلایلی هیچکدام آنها را بغل نکرده و با بهانهای آنها را ترک میکنند. تا اینکه یک روز جغدی خردمند و عاقل به آنها میگوید: خارپشت خیلی تیغتیغی و تیز و لاکپشت خیلی استخوانی است. آنجاست که یکدیگر را پیدا میکنند و با هم آشنا میشوند… شوق آنها بعد از بغل کردن یکدیگر با رنگها و ستارههای یکشکل اطراف آنها به زیبایی نشان داده میشود!
کتاب بغل