مثل حس عاشقانه… ساده از جنس ترانه [مکث] سیا من دلم نمیاد این جا رو خراب کنن. این خونه همه ش خاطره ست. بچه که بودیم جمع می شدیم این جا، خونه ی قدیمی بابابزرگ. با بچه ها می رفتیم کنار ریل آهن. من و امیر و عباس نفری یه دونه میخ می زاشتیم روی ریل. قطار که رد می شد میخا پرس می شدن می شدن شکل شمشیر کوچولو. یه ذوقی می کردیم. سیا ما دلخوشیامون با شما خیلی فرق داره. طبقه مون… نسلمون…