1. خانه
  2. /
  3. کتاب من نمی خواهم بازی کنم

کتاب من نمی خواهم بازی کنم

3.9 از 1 رأی

کتاب من نمی خواهم بازی کنم

قصه های گامبالی و بال بالی
I Don't Want to Be a Pea!
انتشارات: ناریا
٪15
30000
25500
درباره افسانه شعبان نژاد
درباره افسانه شعبان نژاد
مي‌گويند اول ارديبهشت ماهِ سال چهل و دو در شهداد وقتي كه بلبل‌هاي خرمايي شاد از هواي بهاري، ‌لابه‌لاي شاخه‌هاي نخل اين سو و آن‌سو مي‌پريدند و آواز مي‌خواندند، صداي گريه‌هاي نازك و كشدار نوزادي كه هشتمين عضو از خانواده‌ي شعبان‌نژاد بود، به نرمي با صداي بلبل‌ها در هم آميخت. صدايش با نسيم ملايمي كه از كوير مي‌آمد و برگ‌هاي نارنج و پرتقال باغ را نوازش مي‌كرد، همراه شد.
آن نوزاد من بودم. نامم را افسانه گذاشتند و ناخودآگاه روحم را به شعر و قصه و افسانه پيوند زدند. اينگونه بخشي از آسمان آبي مال من شد. آسماني كه در خواب و بيداري به آن سفر كرده‌ام و سفر مي‌كنم.
قسمت هایی از کتاب من نمی خواهم بازی کنم

یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود، خونه ی اسب آبی بود. اسمش چی بود؟ گامبالی خان گامبالی خان یه دوست داشت دوستی که مهربون بود، بال بالی اسم اون بود...

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب من نمی خواهم بازی کنم" ثبت می‌کند