چه دلم تنگ... تو را می خواهد گرم و پررنگ... تو را می خواهد خفته در تشت خروشانی سرخ قلبی از سنگ... تو را می خواهد خفه ام! راه به اکسیژن نیست شده پای نفسم لنگ... تو را می خواهد چشم و گوشی همه سرگردانی در تب جوش شباهنگ... تو را می خواهد آه ای دورترین ماه که هستی در راه! خاطراتت به دلم چنگ... تو را می خواهد دل دلواپسم از خاطر تو سرریز است سر شده کفتر آهنگ... تو را می خواهد پر پرواز چرا سهم تن آدم نیست؟ وقتی اش روز پر از جنگ... تو را می خواهد!
عشق / تنها میوه ی بهشت / که در سبد دستان آدم و حوا ماند
بوی تو مُشک است و رویت آبرو آبرو را از تو دادند آبِ رو از تراش قامتت نخجیرگر شد خودش نخجیرِ و آمد سوی بو ناز رویت، دست را بیکار کرد هر که شد سوی دو چشمت، غرق او بردهاند از دلبریهایت همه بس تماشاها کنار گفتوگو حرف چشمان تو چون بر صحن شد روی خود را در نقاب آورد، قو
عاشقانهای دلنشین و هنرمندانه❤ بسیار لذت بردم و توصیه میکنم. به امید جهانی سراسر شعر و عشق و زیبایی، همچون این کتاب🌱