شنیدم که درویشی و توانگری وقتی قصد خانه خدای کردند و گویند که آن توانگر رئیس بخارا بود و مردی سخت منعم بود، و در آن قافله از او منعم تر کس نبود، و فزون از صدتا اشتر زیر بار او بود. و اندر عماری نشسته بود خرامان و نازان در بادیه همی شد با ساز و آلتی که در حضر باشد. و بسیار قوم از درویش و توانگر با او همراه بودند.
چون نزدیک عرفات رسیدند درویشی همی آمد، برهنه پای و آبله کرده و تشنه و گرسنه، وی را دید بدان ناز و تن آسانی. روی بدو کرد و گفت: وقت مکافات جزای من و تو هردو یکی خواهد بود؟ تو در آن نعمت همی روی و من در این شدت همی روم.