در من افتاده التهابی گنگ، خسته چون عصرهای آبانم کی نسیم طلایی زلفت، می وزد در شب پریشانم در شگفتم که از چه خلق شدی! از شراب، از ترانه، از باران؟ قند محضی، ملاحت نابی، شور شیرین توست در جانم در دلم آشیانه ساخته اند، بچه گنجشک های غمگینی بی تو دنیا تبر به دست گرفت، می کند لحظه لحظه ویرانم در مسیر رسیدنم اما، کاشکی سربه زیرتر بودی قدری آرام تر قدم بردار ، خط کشی های این خیابانم شاعر خسته لبان توام، از شب شعر و چای و بوسه بگو آسمان من است آغوشت، در هوایت هزاردستانم