در معرفی این کتاب به قلم نویسنده آمده است:
«محمد مهتاب وجدان بیدار و اندیشههای پویای ما در زیر خاک قرون است. او به دنیا نیامد و در جایی درنگذشت و هرگز پا به شهر و دیار ما گذاشت؛ اما همیشه با ما بود؛ خاصه آنگاه که از غار تعصب بیرون میآمدیم و چشم در چشم حقیقت میدوختیم.
مهتاب نوری است که در شب تاریک میدرخشد و مگر تاریخ ما جز تاریکزار افسونگری ها بودهاست؟ او افسانه است اما کسی را افسون نمیکند. او سخنی نمیگوید که در پس آن حکمتی نهفته است؛ بلکه حکمتهای دروغین را از پرده عادات فکری ما بیرون میآورد و پیش روی ما میگذارد و سپس ما را لختی با آن رها میکند تا بیشتر بیندیشیم. حکایتهای او گفتوگوی وجدان ما با ما است؛ نه بیشتر.
جای محمد مهتاب در میان ما خالی بود و من کوشیدم این جای خالی را به نیروی خیال و نثر کهن پر کنم.»
کتاب پیش رو، مجموعه ای است که نویسنده ارجمند رضا بابایی در واپسین ماه های زندگانی خود سرگرم آماده سازی آن بود.حکایت ها و گفتاره های این مجموعه پیرامون شخصیتی داستانی به نام محمد مهتاب شکل گرفته اند.
کتاب چنین گفت مهتاب