کتاب پروانه بی نشان

Parvane Bi Neshan
کد کتاب : 76200
شابک : 978-6002852069
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 238
سال انتشار شمسی : 1396
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب پروانه بی نشان اثر حبیبه باقری

کتاب پروانه بی‌نشان نوشته‌ی حبیبه باقری حکایت دکتر جوانی را روایت می‌کند که بین دو راهی عقل و عشق گیر کرده است و باید تصمیم بگیرد به ‌پای کسی بماند که او را ترک کرده یا به اجبار با دختری که عاشق اوست ازدواج کند...

کتاب پروانه بی نشان

دسته بندی های کتاب پروانه بی نشان
قسمت هایی از کتاب پروانه بی نشان (لذت متن)
مادر به بیمارستان آمد، حال و روز پروانه را از او مخفی کرده بودم نمی خواستم زیادی نگران بشه اما مادرم آشفته بود و پریشان رو به من کرد، گفت: - بهرام چرا به من نگفتی که این قدر حال پروانه بده، حال و روز خودت را ببین، می دانی چه سر و وضعی پیدا کرده ای، رنگ و رویت پریده، از خستگی و بی خوابی زیر چشمات گود افتاده، پروانه اگر یک برادر تنی داشت این قدر که تو نگرانشی او نبود. از حرف مادر دلم لرزید، خدایا چگونه احساسم به پروانه را به مادر بفهمانم. صدای مادر را شنیدم که گفت: - بهرام کجایی مادر شنیدی چی گفتم؟ - ببخشید مادر متوجه نشدم دوباره تکرار کنید. - گفتم تو بیا برو خونه یک کم استراحت کن من پیش پروانه هستم، دوشی بگیر و اصلاح کن بعد دوباره برگرد، نگران هم نباش. - می ترسم تنهاش بگذارم باید به موقع داروهایش تزریق بشه ممکنه پرستارها فراموش کنند. - چه حرفی می زنی مادر آن ها کارشان همینه، مگر می شه فراموش کنند. با اصرار مادر به خانه آمدم اما خانه برایم تنگ شده بود، انگار بدون پروانه هوا برای نفس کشیدن نبود، بغضم گرفت، به حمام رفتم و زیر دوش بغض چند روزه را که داشت خفه ام می کرد خالی کردم. بعد از حمام کمی راحت تر شدم، به اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم، از شدت خستگی خوابم برد وقتی بیدار شدم زمان و مکان را گم کرده بودم، چشم هایم را مالیده و لحظه ای صبر کردم تا خودم را پیدا کنم، یادم آمد بلند شده و لباس پوشیدم و فوری به بیمارستان رفتم. مادر را دیدم که در راهروی بیمارستان قدم می زنه و ناراحته، سراسیمه جلو رفتم و پرسیدم: - برای پروانه اتفاقی افتاده؟ حالش خوبه؟ مادر گفت نگران نباش، همان جوری است که بوده. - پس چرا شما ناراحتید؟ - بعدا حرف می زنیم.