کدام یک خردمندتر است و وظیفۀ خود را نیکوتر به جای می آورد: آنکه خود را از کشاکش زندگی دور نگاه می دارد و به آرامی در آن غور می کند یا آنکه اهل عمل است و در این میدان نقشی می آفریند؟ پن گفت: «فیلسوفی که در میان پیشوایان جهان جایگاه رفیعی دارد و از هر آنچه در این دنیا از مال و مقام و شهرت و لذت وجود دارد بهره مند است، ملولانه از زندگی درمی گذرد و می گوید زندگانی سرتاسر پوچی و فرسایش جان است. بسیارند آنان که آموزگار بزرگان ما هستند که از کالسکه های شان خارج می شوند، پله های کلیسای باشکوه خود را بالا می روند، لباس های پرچین وشکن شان را روی کوسن های مخملی می تکانند و ناله سر می دهند که این کشاکش تماما نافرجام و اعمال این جهان شرارت است. بسیارند عارفانی که در ضمیر خود احساس گناه می کنند، به کلی از جهان کناره می گیرند و خود را میان دیوارهای دیر (حقیقی یا معنوی) محبوس می کنند و در آن جا تنها به آسمان روی دارند و دربارۀ خدا غور می کنند و، در این راه، نه می آسایند و نه منفعتی کسب می کنند. ولی این زمین، که بر آن پای نهاده ایم، مخلوق همان قدرت آسمان آبی بی کران است؛ آینده در آن جای دارد، همان جا که همه با هم برابریم. اوست که به بیماری، فقر، شکست و موفقیت امر کرده است _ یکی را در برجسته ترین جایگاه و دیگری را در کشاکشی توصیف ناشدنی با خلق قرار داده است، یکی را به شکستی ننگین دچار می کند، دیگری را به جسمی علیل و یکی دیگر را به حادثه ای ناگهانی_ از این میان، عده ای بر زمینی که بر آن می ایستند کوشش می کنند، تا آن زمان که زیر آن بیارامند.» _ ویلیام تاکری، پندنیس