سرباز زره پوش و خود به سر سمت چپ رو به ما دو زانو نشسته و شمشیری در نیام روی پاهایش گرفته. پیر زن سمت راست پشت به سرباز است و دختر بچه پشت به پشت او رو به سرباز نشسته. [به دختر بچه] بی بی فدایت، نگفتی مرد به اندرونی ست تا پرده بیاویزیم؟ بی بی جان، آن چنان به شتاب آمد و بر من پرخاش کرد که نتوانستم...