نیم روز، بارانی زده و در جای جای آسمان تهران، تکه ابرهایی همچون شمایل حیوانات به چشم می خورد. بهار هم جلوه ای نداشت. امید کوچولو معصومانه خوابیده بود. شیشه شیر روی سینه کودک افتاده و لباسش را لک کرده بود...