در مورد احساسات یک گرگ جایی چیزی نخوانده ام، اما توی آن چند لحظه دیدم که چطور پوزه اش را آرام می برد بالا و تکانش می داد توی هوا و باز هم سرش را پایین می آورد تا نوک پنجه هایش، مثل اینکه داشت چیزی را برای کسی می گفت یا می خواند. توی اینترنت خوانده ام که گرگها با تغییر حالت چهره با هم حرف می زنند. شاید آن دورترها کسی یا چیزی دیده بود که داشت برایش می خواند، شاید هم می رقصید