ملکشاه: می بینی بهرام؟ ما به شما اعتقاد پیدا کرده ایم. به حرف احدی گوش نمی کنیم. شما هم به حرف احدی گوش نکنید. آسوده باشید. هرچه لازم است در جهت نظم و نسق امور انجام دهید.
بهرام: فدوی طوری حرکت می کند که مایه ی سربلندی و عزت همایونی باشد. شما هم باید مراقب و ملتفت اوضاع باشید. بدانید آن که به حضور می رسد، طالب چیست. در خفا پی چه مقصودی ست. گزارش گردش کار را بپرسید.
ملکشاه: ملتفتم.
بهرام: بی صلاحدید فدوی امری را فرمان ندهید. ایران در اقتصاد و پریشانی احوال روبه موت است.
ملکشاه: آنچه رأی شماست نیت ماست. حکم شما نافذ است. ما جز شخص شما کسی را نمی بینیم. حرف و زبان شما حجت است. یک ساعت که شما را نبینیم مثل مرغ پرکنده پرپر می زنیم. مهری که به شما داریم بی سبب نیست.
بهرام: عنایت شما قوت قلب ماست. ما چشم به شما داریم. اما از این غافل نیستیم. کدام یک از خرابی های دولت را شرح بدهیم؟ اغتشاش، فساد، گرسنگی، هرج ومرج دستگاه حکومتی، افتضاح و خطرات خارجه؟ ما شکوه و عظمت ایران را می خواهیم. ما واسطه ایم.