هر چند وقت یک بار کتابی می آید که نفس شما را بند می آورد و سرگیجه و هذیان را در شما به وجود می آورد. این کتاب را بخوانید و اهمیت توجه فروتنانه به چیزهای حقیر را درک خواهید کرد.
یک تمرین متفکرانه منحصر به فرد.
گزارشی در نوامبر ۲۰۰۸ از پیر اسولین ۲۵ منتقد ادبیات و نویسنده در مجله ای ادبی نشان میدهد که حالا دیگر بی شماری از مترجمان روشی را دنبال میکنند که بیاندازه به متن اصلی وفادار است. مارکوویچ بر این است که آثار داستایوفسکی ناخودآگاهانه به دور موضوعاتی دور میزند که در بطن هر زمانی تکرار میشود این موضوعات در لابه لای ،متن در لایههای ،متن در واژههایی با معنی مضاعف و در ساختار روایت پنهان است. در زبان روسی کمتر از فرانسوی مرز میان نوشتار و محاوره تشخیص داده میشود مارکوویچ این را بعد هیجانی مینامد. او میخواهد نحو فرانسوی را به این بعد حساس کند. رمانهای داستایوفسکی به آنچه مارکوویچ جان متن مینامد آغشته است قصد دارد همین نمایان شود میخواهد که ضربآهنگ جملههای روسی شنیده شود. با این حجت که سبک و محتوا یکی است. نباید میان این دو یکی را انتخاب کرد برای آن هرج و مرجی که در آثار داستایوفسکی هست مارکوویچ ترجیح داده خلوص زبان فرانسوی را نادیده گرفته آن را به نفع زبانی خام قربانی کند تا زبانی تازه ،بیافریند زبانی تازه و نه ادبی بیشتر بر فرانسه محاوره کار میکند این هدف را نشان کردم که در هر جمله ای کلام ،زنده خودمانی حتی عامیانه حس شود جملههایی حتی ناتمام روایت به سود نیت.
این همون کتاب رفیق اعلیست با یه ترجمه متفاوت؟
این همون کتاب زفبق اعلیست باز ترجمه متفاوت؟