تالاری دلگشا، با ستون های سنگی، زمین از فرش های زیبا پوشیده شده و دیوارها با پرده های حریر و نقوش رنگارنگ آذین گشته است. بر بالای پلکان تخت شاه قرار دارد و در دو سوی تخت چهارپایه هایی برای درباریان و میهمانان. دری پشت تخت پیداست که به اندرونی می رود و دری روبه روی تخت که خاص شرفیابی است. در این هنگام بهرام شاه بر تخت تکیه زده و بدرالدین پشت تخت، دست بر سینه ایستاده است. شاه در خود فرو رفته و خسته می نماید. لحظه ای بعد حاجب به درون می آید. سلطان را در خود می یابد. زمین ادب بوسه می زند. حاجب: سلطان به سلامت باد! (بهرام شاه تکان نمی خورد) عمر سلطان دراز باد! (سلطان چون تندیسی است) درباریان و خاصان و پیوندان، در انتظار دیدار سلطان خویشند. بهرام شاه: (تنها لبانش می جنبد) بیایند! (حاجب زمین را می بوسد، آرام به عقب می رود و از تالار خارج می گردد. دمی بعد از همان در به ترتیب: وزیر نظام الدین، آذر سمرقندی، محمد بیدآبادی و غیاث الدین طوسی داخل می شوند. پیش می آیند و در مقابل سلطان بر زمین ...