ساقی ساغر شکسته،امروز و فردا می کند تا اسیر روزمرگی نگردد و از هر کرانه تیر دعا رها می سازد بلکه از هزاران یکی کارگر افتد که پیش قراولان تشویش و اصحاب شرارت دور افتاده اند که اسباب ازالت هویت مردمان را مهیا سازد و با زوال نعمت آسایش خلق بر طبل نغمت و شماتت جماعت بکوبند زیرا که این مردمان منتسب به دوستان شده اند و پیوسته با دشمن قدم می زنند دین خود به دنیا وانهاده اند انصاف خود در چله کمان غفلت کرده اند شکار دنیا شده اند تا خط شکن اتلاف عمر باشند و چراغ دل خاموش کرده اند و چنان غریق در عوالم رویاهای خویش گرفتارند که به هیچ تخفیف اعتباری نمی اندیشند تا جایی که به درجتی می رسند که همچون آدم های خیره سر نگران چیزهایی هستند که ندارند و برنامه ریزی می کنند و روی نقطه های ضعف مردمان و فخر می فروشندبر بارش ماج تیر ملامت که بر سر خلایق عمود می کنند و از هیچ لعن و نفرینی ابایی به دل راه نمی دهند زیرا که کبر باطن توجه دل را می کاهد و بی عاری و عافیت طلبی مزید بر علت می گردد و مروت خلع سلاح شده باشد. آری،مردان حقیر عیش خود را در حزن دیگران می جویند و کامیابی خود را در نامرادی مردمان می یابند و عمله و عکره مهیا می سازند که زبانشان به هجو گویا باشد و ارادتی خالصانه به تخریب آدمیان می ورزند و چانه زنی ایشان در گردونه حیات از باب اغتنام فرصت برای قساوت است و توفیر نمی کند که تیغ بر چه کسی می کشد چرا که در خود شهامتی می بیند که برادر حماقت است و کسوت بد فرجامی را در برکرده اند، تا بدانجا که گمانه زنی ساقی نیز برایشان کیمیایی نمی آفریند زیرا که در گرداب هلاک از افلاس دل خبط دماغ شده اند و سرگردان....