تغزلهایی عاشقانه… عارفانه… مضامینی دیریاب و نزدیک… برو بخواب رها کن مرا که خانه ندارم شدم پرنده شبگرد و آشیانه ندارم در آبگینه شب میکنم نگاه و جوابی برای این همه حیرانی شبانه ندارم چه ابر تیره دلم را گرفته باز ندانم برا یگریه بیطاقتم بهانه ندارم در آب صورت مهتاب دیدهام ز که پرسم نشان آن که جز عکسی از او نشانه ندارم
کتاب حیرانی شبانه