«باران» باران می بارد و من در کوچه های کودکی می دوم، می خندم و زمین می خورم ولی باران! با این همه زلالی، چرا زخم پاهایم را نمی شویی؟ چرا این زخم ها زیر رگبار قامتت همچون زخم های کودکی ام شسته نمی شود؟