دیگر برای دم زدن از عشق، باید زبانی دیگر اندیشید باید کلام دیگری پرداخت، باید بیانی دیگر اندیشید تا کی همان عذرا و وامق ها؟ آن خسته ها، آن کهنه عاشق ها؟ باید برای این بیابان نیز، دیوانگانی دیگر اندیشید تا چند شیرین داستان باشد؟ افسونگری نامهربان باشد باید برای دل شکستن نیز، نامهربانی دیگر اندیشید پروانه را با خویش بگذاریم، خسته است، از او دست برداریم دیگر خوراک شعله را باید، آتش به جانی دیگر اندیشید
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود....روحت شاد استاد