سالی آتش در شهر بصره افتاد رابعه عدویه بیرون شهر بر کنار رود خرقه میشست یکی اش آگاهاند کی آتش در بصره افتاد و هر کس تیمارخانه خود را میبرد رو تو نیز تیمارخانه خود بر کفت آتش خانه مرا نسوزد
گفت چرا
گفت زیرا که آتش از دو چیز یکی سوزد یا خانه سوزد یا سینه سوزد
سی سال است تا ما را سینه سوزد دائم کی امروز خانه نسوزد و آگهی آمد کی چون آتش به خانه رابعه رسید بمرد.
کتاب دستینه