پریشب رفته و مانده است با من بوی بارانش
پریشب، شهر تر شد؛ هم خیابان، هم بیابانش
بیابان را سراسر غرق باران دیدم و گفتم:
«بیابانش که این باشد، چه باشد پس خیابانش؟!
تو گویی شهر دارد دوش آب سرد می گیرد
و دستی می کشد کیسه به سرتاپای میدانش
الادلاک باران! کاش امشب چرک برگیری
از اندام در و دیوار و بلوار و اتوبانش»
و باران آمد اما شهر از این بهتر نشد وضعش
که باید دست کم قرنی بخیسانیم در وانش...!