ملیحه با چشمان سرخ شده و بسیار متعجب به رحمان نگاه کرد. او را خیلی جدی دید. سرش را پایین انداخت. آرام به او تکیه کرد. رحمان دست چپش را روی شانه او گذاشت و سرش را روی سینه اش فشرد.