در گذر از «ماجرا»، «کسوف» و «شب»، نگریستن به هرآنچه میکلآنجلو آنتونیونی ساخته، سادهتر به نظر میرسد، ولی فقط «به نظر میرسد»! پا گذاشتن فیلمساز بزرگ ایتالیایی، در مسیر سینمای رنگی، پساز آن سه فیلمی که نمایندگان تامالاختیار مدرنیسم متقدمند، شگفتانگیز است؛ اگر رازها و دروغهای زیست معاصر آنتونیونی، برآمده از ایتالیای پساز جنگ دوم، متأثر از روسلینی – استرومبولی، اروپا 51، سفر به ایتالیا و ... – در آن سهگانهی سیاه و سفید، به حد اعلایش تجلی یافت، فیلمهای رنگی او در چهار دههی پسین، نمایانگر آن قسم از دیدن جهان است که بیشک ذاتی چشمهای او بوده است. از «صحرای سرخ» تا «آنسوی ابرها»، رنگها چنان با شدتی مثالی در تاروپود فیلمهای استاد مدرنیست فرو رفتند که برای بسیاری از بینندگان و منتقدان، گاه نالازم و حتی تصنعی جلوه کردهاند. کتاب «میکلآنجلو سرخ، آنتونیونی آبی؛ هشت جستار دربارهی سینما» تأملات موری پومرانس دربارهی هشت فیلم رنگی مهم میکلآنجلوست که حامل تلاش شگرف، همدلانه و عمیقا روشنگرانهی نویسنده، پیرامون درون و بیرون این فیلمهاست. میکلآنجلو سرخ، آنتونیونی آبی، بهدرستی اشاره به معاصریت آیندهنگرانهی آنتونیونی دارد و اینکه چهطور هالهای از رازورزی، ارواحی سراسر رنگ را در این فیلمها جسمانیت دادهاند که به گونهای انحصاری از برانگیختگی منتج میشوند؛ قسمی از برانگیختگی که جز در سینمای او، نمونه و مثالی ندارد.
کتاب میکل آنجلو سرخ آنتونیونی آبی