در یک سپیده دم سرد زمستانی،گرگی به آغل گوسفندان بابا خان حمله می کند. جیران دختر کوچک و معصوم او که به دنبال بره اش به آغل رفته با گرگ روبه رو می شودو چهره زیبا و پوست لطیفش با پنجه های گرگ وحشی غرق خون می شود.از این پس بابا خان به قصد شکار گرگها روانه تاغزارهای و کوهستانی و برفی میشود. اهالی روستا که از دست گرگ ها و درنده خویی شان به ستوه آمده اند، به باباخان قول داده اند که در صورت شکار گرگ، کله گرگی، (پول یا کالایی به عنوان دست خوش)نصیبش می شود... آیا او قادر به شکار گرگ ها خواهد شد؟ آیا با پولی که از پی شکار گرگ نصیبش می شود، می تواند زیبایی جیران را به او بازگرداند؟ یا خودش شکار گرگ ها خواهد شد؟!
کتاب گرگ و ماه