کتاب کفش ساز

Shoemaker
داستان ناگفته ی شرکت ریباک
کد کتاب : 88707
مترجم :
شابک : 978-6222543532
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 252
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب کفش ساز اثر جو فاستر

از اواخر قرن نوزدهم، خانواده فاستر کفش‌های مخصوص دویدن را با دست می‌ساختند و افرادی مانند اریک لیدل و هارولد آبراهامز - که بعدها در فیلم ارابه‌های آتش جاودانه شدند - و همچنین کفش‌هایی برای اکثر باشگاه‌های لیگ فوتبال تهیه می‌کردند. اما یک اختلاف خانوادگی بین پدر و عموی فاستر در مورد جهت‌گیری کسب‌وکارشان باعث شد که جو و برادرش جف شرکت جدیدی را با الهام از موفقیت آدیداس و پوما راه‌اندازی کنند و بنابراین ریباک متولد شد.
در ابتدا، پول آنقدر کم بود که جو و همسرش مجبور شدند در کارخانه فرسوده خود زندگی کنند. اما، از این شروع ناخوشایند، یک بازیگر اصلی جدید در زمینه تجهیزات ورزشی با الهام از دیدگاه بازاریابی جو شروع به ظهور کرد. در دهه 1980، ریباک به یک پدیده جهانی تبدیل شد، زمانی که آنها اولین کسانی بودند که به پتانسیل شوق ایروبیک الهام گرفته از جین فوندا دست یافتند. به زودی، ریباکس در فرش قرمز هالیوود دیده شد.
کتاب «کفش ساز» یک داستان قدرتمند از پیروزی در برابر همه شانس ها است، که چالش ها و فداکاری هایی را که برای ایجاد یک برند جهانی آشکار می کند. همچنین داستان این است که چگونه یک کسب و کار محلی کوچک می تواند خود را با محصولات مناسب و چشم انداز مناسب به چیزی بسیار بسیار بزرگتر تبدیل کند.

کتاب کفش ساز

جو فاستر
جوزف ویلیام فاستر(Joseph William Foster) (زاده 18 مه 1935) بنیانگذار ریباک به همراه برادر بزرگترش جفری ویلیام فاستر (جف) است. او با پدربزرگش، جوزف ویلیام فاستر، همنام است. پدربزرگ فاستر موسس J.W. فاستر و پسران و پیشگام کفش دویدن میخ دار است.
قسمت هایی از کتاب کفش ساز (لذت متن)
از حاشیه ی سودمان خبر داشتم، اما شکاف بین قیمتی که آن ها حاضر بودند بپردازند و قیمتی که ما می توانستیم مطالبه کنیم و همچنان سود داشته باشیم خیلی کم بود. هزینه های تولیدمان آزادی عملمان را کم می کرد. علاوه بر این، هرچند اجناس ما در کی مارت ریباک را بیشتر در معرض دید قرار می داد، آن ها لزوما برای نشان تجاری ما تبلیغ نمی کردند. محصول ما فقط کفشی مثل بقیه ی کفش ها در قفسه ی آن ها بود. فروش همه ی فروشگاه های خرده فروشی مثل کی مارت به ازای هر سی سانتی متر مربع حساب می شد. اگر سودی که از فضای قفسه ی اختصاص داده شده به محصولات ما به دست می آوردند مناسب بود، سفارش بعدی را هم می گرفتند و ما هم املاک و مستغلات خود را در فروشگاه حفظ می کردیم. اگر سود به دست آمده در حد سایر اقلام موجود در قفسه یا بیشتر از آن نبود، دیگر سفارش نمی دادند. حتی اگر می توانستیم راهی برای کاهش هزینه هایمان بیابیم، بازهم خواهان این معامله نبودیم. مطمئنا درآمد حاصل از آن ثمربخش بود، اما برای پیش رفتن باید کسی را پیدا می کردیم که فعالانه برای نشان تجاری ما تبلیغ کند، نه این که فقط کفش ها یمان را در فروشگاهش در معرض دید بگذارد یا بفروشد.