از حاشیه ی سودمان خبر داشتم، اما شکاف بین قیمتی که آن ها حاضر بودند بپردازند و قیمتی که ما می توانستیم مطالبه کنیم و همچنان سود داشته باشیم خیلی کم بود. هزینه های تولیدمان آزادی عملمان را کم می کرد. علاوه بر این، هرچند اجناس ما در کی مارت ریباک را بیشتر در معرض دید قرار می داد، آن ها لزوما برای نشان تجاری ما تبلیغ نمی کردند. محصول ما فقط کفشی مثل بقیه ی کفش ها در قفسه ی آن ها بود. فروش همه ی فروشگاه های خرده فروشی مثل کی مارت به ازای هر سی سانتی متر مربع حساب می شد. اگر سودی که از فضای قفسه ی اختصاص داده شده به محصولات ما به دست می آوردند مناسب بود، سفارش بعدی را هم می گرفتند و ما هم املاک و مستغلات خود را در فروشگاه حفظ می کردیم. اگر سود به دست آمده در حد سایر اقلام موجود در قفسه یا بیشتر از آن نبود، دیگر سفارش نمی دادند. حتی اگر می توانستیم راهی برای کاهش هزینه هایمان بیابیم، بازهم خواهان این معامله نبودیم. مطمئنا درآمد حاصل از آن ثمربخش بود، اما برای پیش رفتن باید کسی را پیدا می کردیم که فعالانه برای نشان تجاری ما تبلیغ کند، نه این که فقط کفش ها یمان را در فروشگاهش در معرض دید بگذارد یا بفروشد.