در حوالی این روزها یاد کسی بدجور قلبم را آزرده می کند، یاد کسی که روزی مرا از حصار تنهایی ام بیرون کشید و باز انگار مرا به آن تسلیم کرده است وخود را، پنداری رویایی بود آن همه، در سکوت پیوند داشتن! اما همیشه چیزی هست که شرافت سکوت را لکه دار کند. ما هردو تاوان لحظه های بی اعتمادی را پس می دهیم. بازگشت او که رنجیده است رویایی دور است و محال، بگذریم، مثل او که گذشت و...! تنهایی خود واژه ی کاملی ست برای شرح آن چه رخ داده است...