فراموش نکنید برادران، قهقهه زندان است؛ حتی اگر قلعه ی خدا باشد. گاه میهمان خداییم و گاه زندانی خدا. دلی اسماعیل، یک بار در بطن مادر زندانی بوده و حال زندانی بطن پدر است. از بند اولی رهیده و از دومی نیز می رهد. بطن پدرش بامرگ شکافته می شود و این کودک پریشان، از نو زاده. روزی از حصر به در می آید. ولی ما هیچ دانا نیستیم این کودکی که مجدد زاده می شود، چگونه انسانی خواهد بود؟ چطور سخن خواهد گفت ؟ چه بازی ای را دوست خواهد داشت؟ با چه کسانی اخت خواهد شد؟ ما هیچ مطلع نیستیم. این پریشان دوباره تولد یافته، وطن را چو بطن مادر خواهد دید یا بطن پدر؟ این کودک سقط می شود یا زنده می ماند؟
کتاب قهقهه