...و تو بخت یاری که این بار دردی تو از شراب سفر آکنده می شود تا سر بکشی آن را، که از رضالت صوفی گری به معرفت ساقی شدن برسی... اما سفرت این بار به فرنگستان یا تمام شهرهایی که شب هایش زیور عریانی زنانش را برای جلب تو به نمایش می گذارد تا تو را سخره کند نیست یا هیچ مذهبی شهر دیگر؛ تو به پاره ی جدا مانده ی ایران که یک و نیم قرن پیشتر تاجداران قجر در سر ناچاری و پی داشت شکست آن را نادم وار در قرار داد آخال بر روس ها دادند می روی؛ تو از ایران به ایران می روی!...