من و عشق تو و بیتابی چشمان پرجوشم
کنار دفترم شعری شده امشب هم آغوشم
میان پردهٔ چشمان تو آهسته لغزیدم
کنار چشم تو گاهی نگاهی خسته را دیدم
زنی غرق تمنایت سراغ واژه ها می رفت
از این تنها شدن هایش سکوت جاده وا می رفت
تنم گرمی نمی خواهد همان گرما که اجباریست
همان دستی که آغوشش برایم سوت اخطاریست
کنار دفترم گاهی نگاهی را نفهمیدم
ولیکن با خطاهایم خودم بی وقفه خندیدم